با حال ناخوش جسمی و دلتنگی بزرگ روحی که نزدیک است جانم را بگیرد . دارم به عشق» فکر میکنم.و یک عالمه جزییات حول و حوشش ذهنم را درگیر میکند.جزییاتی که جز با معشوق نتوان گفت و شنید.نتوان گفت و نوشت. دیگر دلم برای این مردم نمی سوزد ! لعنت بر تردیدهای زندگی کش... یادم که می افته از خودم بدم میاد... نتوان ,نوشت ,درگیر ,حوشش ,ذهنم ,میکند ,گفت و ,نتوان گفت ,و نوشت ,میکند جزییاتی ,ذهنم را
درباره این سایت